سرباز گمنام

دغدغه های بیسیم چی مجنون
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

بسم ا لله الرحمن الرحیم

والعصر. ان الانسان لفی خسر. 

الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر !

ابتدا سخنم را شروع می کنم به خسران بزرگ خودم ! خسران بزرگ تمام ابنای بشری؛ از اول تا به اکنون... ابتدا کردم سخنم را به آنچه که بخواهم در پایان بگویم !

...« بصیرت »آنچه نگذارد که آدمی تابع شرایط گردد و ایمان و عمل صالح به بار آورد. عمل صالحی از روی شناخت و تشخیص و نه کورکورانه .

آنچه ...« بصیرت » اصل زیستن و چرایی زیستنمان را معنا ببخشد. همه اینها را که با خودت مرور کنی و به اینجای بحث برسی؛ یک جواب بیشتر نداری !

آنها که غیر از این جوابی برای این پرسش بزرگ پیدا می کنند به بازی الفاظ خود را فریفته اند...

یک جواب ! اگر چرایی زیستنت را بدانی، مرگت هم حیات است و این چنین است که می فرماید :

« و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء »

ماندن و یا رفتن... مهم انتخاب درست است. و زمانی که ماندن، راکد شدن است باید رفت و جاری شد...

... اینجاست که اگر نتوانیم من و تو راه شهیدان  را برویم و از جمله اصحاب عاشورایی امام حسین علیه اسلام بشویم، می باید از هر کجای راه که باشیم به قافله از جان گذشتگان او بپیوندیم و آنگونه زندگی کنیم که عاشق رفتن باشیم !

« مهم آن است که اهل جهاد باشیم »

عجیب نیست که مومنان عاشق حیات و زندگی اند، چرا که فلسفه بودن و حیاتشان از ایمانشان سرچشمه می گیرد و هر آنچه رنگ الهی گرفت جاودانه شد...  همانطور که سید مرتضی بزرگوار می گوید 

 « زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است »

«مهم آن است که ما با آرمانهایمان زنده ایم »

زیستن و حیات به خودی خود که زیباست اما زیباتر آن است که ابتدا چرای یاش را بدانی و بعد هم به راه ربّ العالمین فدایش کنی.

این همان شیفتگی ای بود که کلام امام روح الله در جانهای شیداییان امام حسین علیه اسلام ایجاد کرد...

 تا به حال زندگی ات شهیدی داشته است؟ !

تعجب نکن ! اهل دنیا را به حال خود واگذار که آرمانهای ما را شعار می خوانند و شعار را چیز ناخوشایندی می شمارند و در حیرتم که چطور بدون آرمان زندگی میکنند !

اصلا مگر می شود بدون شعار و آرمان زندگی کرد؟ !

به راستی مگر 30 سال چقدر زیاد است که از آرمانها و شعارهامان خسته شویم؟ !

به راستی زندگی که فلسفه و چرایی اش رنگی از عاشورای بیداری و مرگ آگاهی حسین بن علی علیه السلام نداشته باشد، حیات است؟ !

 « و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب »

و در عظمت شعائر همین بس که کلام الله، آنها را منتسب به خود خداوند می داند و بزرگ داشتن آنها را از تقوای قلب می داند. و شهادت از همین شعائرالله است...

از این جهت پرسیدم آیا تا به حال زندگی ات شهیدی داشته است؟ !

اهل دنیا را به حال خود واگذار که باورهای من و تو را چون نمی فهمند به تمسخر بگیرند... خوب است اگر شهیدی داشته باشی که شاهد لحظات حیاتت باشد و شفیع لحظات دنیای دیگرت.

مباد که از این حضور گسترده الهی که تمام عالمین را احاطه کرده است جا بمانیم...

مباد که این عالم حضور شان را درک کنیم و از کنارش ساده بگذریم و حظّی از این محیط عنایت محض الهی نبریم... مباد که بخندیم ....

« بیائید ما هم زندگیمان را رنگی از شعائرالله ببخشیم و خانه ها و مغازه ها و مدرسه ها و خیابانها و کوچ ههامان را رنگ خدا بزنیم »

گمانم این است که زندگی های تجملاتی و اشرافی به سبک مدرن و لوکس، پیشرفت و رفاه و راحتی است !

اگر تشریفاتی و بی درد و بی دغدغه زیستن رفاه است و آسایش؛ چرا دیگر آرامش کیمیا گشته است؟ !

همه مشکلات از آنجا آغاز شد که گمان کردیم شعائر متعلق به سالهای جنگ است و اکنون که دیگر جنگی نیست شعائر هم به درد نمی خورند !

همه مشکلات از جایی شروع شد که پنداشتیم تصاویر شهدا و دیوار نوشته های سالهای جهاد و لباس های خاکی و رفتارهای خاکی از مد افتاد !

همه گرفتاری از جایی شروع شد که تصاویر و عکسهای شهیدان را از دیوارهای خانه و مغازه و مدرسه و خیابانهامان برداشتیم و جای آنها تصاویر تبلیغاتی گذاشتیم و هر چه رنگ و بوی معنویت داشت برایمان کهنه شدند و از زندگ یهامان بیرون رفتند !

ما گرفتار اوهام گشت هایم ؟؟! و به راستی که نمی دانم و نمی فهمم زندگی بدون شعار و آرمان، چه زندگی است؟

بیائید زندگی مان شهیدی داشته باشد که شاهد تمام حالات و آناتمان باشد تا شاید از این رهگذر، حضور ربّ العالمین را درک کنیم و در این محیط گسترده حضور خداوندی، اگر نتوانیم که اصلا معصیت نکنیم، حداقل کمتر دچار خطا بشویم

من هم شهیدی یا شهیدانی دارم ! که صلابت و ایمانش مرا سخت به شریفه قرآنی کانهم بنیان مرصوص منتقل می کند...

اگر می خواهی جاودانگی نهضت امام روح الله را به عینه مشاهده کنی، باید سری به مزارها و خانه های شهیدان در روستاها بزنی و از نزدیک پدران و مادرانشان را ببینی... آنجا هنوز عطر نفس های عاشورائیان بیداد می کند و در کوچه باغهای معطر یاد و خاطره شهیدانش، نور و طراوت موج می زند...

و چه کیمیاگری می کند با دلهای زنگار گرفته من که گرفتار روزمرگی ها گشته ایم، این مزارهای باصفای یکرنگ عاشورایی. با خودم  می اندیشیدم لابد برای اثبات بندگی... و عاشقی !

اما جمله ام درست نبود ! اثبات کند ! اثبات کردن برای معشوقی که بصیر و سمیع و علیم است بر تمام احوال بندگانش؛ منزّه است از این تعابیر...

مردم دنیا را واگذاریم به خودشان  بیا شهیدی داشته باشیم که شاهد حالات و آنات حیات دنیایی مان باشد و شفیع حیات اخرویمان و حضورش ما را به حضور بسیط و لایتناهی ربّ العالمین منتقل کند بیائید به مانند مادران شهیدان که با صبر شگفت انگیز و ایمانشان انقلابی ماندند ، انقلابی بمانیم و هرگاه از این مادران درباره شهیدانشان بپرسید فقط یک جمله را با یقین کامل می گویند :

 هیچکس حق ندارد شهیدان را فراموش کند!

و برای ما هم دعا کنید شاید آنها گوشه چشمی هم به ما کنند

 

 

 

 

  • سرباز گمنام