سرباز گمنام

دغدغه های بیسیم چی مجنون
طبقه بندی موضوعی

تفسیر فروغ شمع شهادت

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۸۹، ۰۳:۱۰ ب.ظ

تو بگو که بال و پر در لایتنهای قاف گشوده ای در این معنا

تو بگو ما را که نه تنها بال و پری نیست برای اوج گرفتن و وصال سیمرغ پای سلوک هم نه به تسیلم و توکل و رضا که به کبر و خودبینی و منیت شکسته ایم و زمین گیریم ، کجا راهی به کربلا خواهد بود ؟... مگر نیستی تو ، مقیم وطن ازلی و ابدی ، کربلا ،گشته ؟

مگر نیستی تو صید گشته به چشمان صیاد گون ساقی؟

مگر نیستی تو جرعه های ((لایدرک و لا یوصف )) از عطش عاشورا نوشیده؟ مگر نیست عاشورا تعبیر (( لا اله الا الله ؟ ))

مگر نیست تفسیر عشق :

ما راز خیال تو چه پروای شراب است *** خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست *** هر شربت عذبم که دهی عین عذابست

ما را در سر هوای کربلاست ، ما را در دل طوفان عاشورا بیداد می کند ، ما را که دلتنگ حسین ابن علی علیه السلام هستیم و تنها کلام دلنشین ساقی آرام جان است ...

چه خوش گفت ساقی ما :

ساغر از دست من افتاد ، دوائی برسان *** راه پیدا نکنم ، راهنمایی برسان

گر وفایی نبود در تو ، جفائی برسان *** از من غمزده بر پیر ندائی برسان

آی شهیدی گشته در طواف رب العالمین ، قرار گرفته در دارالقرار ، ای به حقیقت (( موتو قبل ان تموتو )) رسیده ، ای هر آنچه جز رب العالمین را با آتش عشق او ، سوزانده و به فقر و استغنا  رسیده در طلب ... تو هستی اسوه من که علی الظاهر چند سال از شما و آرمانتان دورم .

ای شهید: تو هستی ستاره راهم در این ظلمات طولانی گشته و طاقت فرسا.

تو هستی آنکه به وجودش و حضورش می بالم

تو هستی آنکه هویت من است و ریشه اصیل بودن من است ...

ماحصل نوشته ام همین چند جمله باشد ...

(( اگر امام حسین علیه السلام حقیقت مظلوم عالم است و کربلا ، مرکز جهان و عاشورا است قلب زمانها ، اصحاب و انصار الحسین علیه السلام ، ساکنان مرکز جهانند و ماندگاران در قلب زمان ))

و همین نیم روز عاشوراست تا ظهر ، هزاران ساعت ....

تا یکایک انصارالحسین علیه السلام امتحان عاشقی در میدان جهاد پس دهند...

صد هزاران سر چو گوی اینجا بود *** های های هوی هوی اینجا بود

بس که خشکی بس که دریا در رهست *** تا نپنداری که راهی کوتهست

شیر مردی باید این ره را شگرف *** رانکه ره دورست ، دریا ژرف ژرف

روی ان دارد که حیران می رویم *** در رهش خندان و گریان می رویم

گر نشان یابم از او کاری بود *** ورنه بی او زیستن عاری بود

جان بی جانان کجا آید به کار *** گر تو مردی جان بی جانان مدار

مردمی باید تمام این راه را *** جان فشاندن باید این درگاه را

دست باید شست از جان مردوار *** تا توان گفتن که هستی مرد کار

جان بی جانان نیرزد هیچ چیز *** همچو مردان در فشان جان عزیز

گر تو جانی بر فشانی مردوار *** بس که جانان جان کند بر تو نثار

و از اینروست (( کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا ))

 

 

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی