تفسیر فروغ شمع شهادت
تو بگو که بال و پر در لایتنهای قاف گشوده ای در این معنا
تو بگو ما را که نه تنها بال و پری نیست برای اوج گرفتن و وصال سیمرغ پای سلوک هم نه به تسیلم و توکل و رضا که به کبر و خودبینی و منیت شکسته ایم و زمین گیریم ، کجا راهی به کربلا خواهد بود ؟... مگر نیستی تو ، مقیم وطن ازلی و ابدی ، کربلا ،گشته ؟
مگر نیستی تو صید گشته به چشمان صیاد گون ساقی؟
مگر نیستی تو جرعه های ((لایدرک و لا یوصف )) از عطش عاشورا نوشیده؟ مگر نیست عاشورا تعبیر (( لا اله الا الله ؟ ))
مگر نیست تفسیر عشق :
ما راز خیال تو چه پروای شراب است *** خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست *** هر شربت عذبم که دهی عین عذابست
ما را در سر هوای کربلاست ، ما را در دل طوفان عاشورا بیداد می کند ، ما را که دلتنگ حسین ابن علی علیه السلام هستیم و تنها کلام دلنشین ساقی آرام جان است ...
چه خوش گفت ساقی ما :
ساغر از دست من افتاد ، دوائی برسان *** راه پیدا نکنم ، راهنمایی برسان
گر وفایی نبود در تو ، جفائی برسان *** از من غمزده بر پیر ندائی برسان
آی شهیدی گشته در طواف رب العالمین ، قرار گرفته در دارالقرار ، ای به حقیقت (( موتو قبل ان تموتو )) رسیده ، ای هر آنچه جز رب العالمین را با آتش عشق او ، سوزانده و به فقر و استغنا رسیده در طلب ... تو هستی اسوه من که علی الظاهر چند سال از شما و آرمانتان دورم .
ای شهید: تو هستی ستاره راهم در این ظلمات طولانی گشته و طاقت فرسا.
تو هستی آنکه به وجودش و حضورش می بالم
تو هستی آنکه هویت من است و ریشه اصیل بودن من است ...
ماحصل نوشته ام همین چند جمله باشد ...
(( اگر امام حسین علیه السلام حقیقت مظلوم عالم است و کربلا ، مرکز جهان و عاشورا است قلب زمانها ، اصحاب و انصار الحسین علیه السلام ، ساکنان مرکز جهانند و ماندگاران در قلب زمان ))
و همین نیم روز عاشوراست تا ظهر ، هزاران ساعت ....
تا یکایک انصارالحسین علیه السلام امتحان عاشقی در میدان جهاد پس دهند...
صد هزاران سر چو گوی اینجا بود *** های های هوی هوی اینجا بود
بس که خشکی بس که دریا در رهست *** تا نپنداری که راهی کوتهست
شیر مردی باید این ره را شگرف *** رانکه ره دورست ، دریا ژرف ژرف
روی ان دارد که حیران می رویم *** در رهش خندان و گریان می رویم
گر نشان یابم از او کاری بود *** ورنه بی او زیستن عاری بود
جان بی جانان کجا آید به کار *** گر تو مردی جان بی جانان مدار
مردمی باید تمام این راه را *** جان فشاندن باید این درگاه را
دست باید شست از جان مردوار *** تا توان گفتن که هستی مرد کار
جان بی جانان نیرزد هیچ چیز *** همچو مردان در فشان جان عزیز
گر تو جانی بر فشانی مردوار *** بس که جانان جان کند بر تو نثار
و از اینروست (( کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا ))
- ۸۹/۰۷/۰۴