.... و این هنر مردان خداست!
پنجشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۵۵ ب.ظ
همانی که ساده و آرام نوشته بود:
این کلمات که وزنشان آسمانی بود و طعمشان به گمانم بهشتی، پرواز میکردند در روحم و به دلم مینشستند.
اگر قاب عکس در و دیوار اتاق کودکیام را به بازی گرفته بود، حالا کتابهایش، دلم را به بازی گرفته است! میبرد مرا تا اوج بعد رهایم میکند که حالا خودت به تنهایی پرواز کن!
این است چمران!
دلم معجزه میخواهد!
معجزههایی از جنس چمران، اتفاقاتی شبیه به خودش!
شبیه به بازگشت امام موسی صدر، همان کسی که از تمام وجودش برایش نوشت:
«وصیت میکنم...
به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی(ع) میدانم! او را وارث حسین(ع) میخوانم!
کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن و نماینده ۱۴۰۰ سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حقطلبی، و بالاخره شهادت است! آری به امام موسی صدر وصیت میکنم!
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به روی من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرت بینظیر انسانی خود را به ظهور برسانم...»
و روحم؛
دنیای چمران را میخواهد، همان که در مقابل چشمانش کوچک و تار شده بود!
و جانم؛
شیرینی غمهایش و آرامش روانش را، همان غمهایی که برایشان آغوش باز کرده بود!
و اوج پروازش؛
وقتی که حضرت امام درباره این شهید بزرگوار نوشت:
... او با سرافرازی زیست، با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بیهیاهوی سیاسی و «خودنمایی»هایی شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست! او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دلم برای چمران تنگ شده....
جمله ای بود که حضرت امام بعد از شهادت دکتر چمران گفتند :
این است چمران!
دلم معجزه میخواهد!
معجزههایی از جنس چمران، اتفاقاتی شبیه به خودش!
شبیه به بازگشت امام موسی صدر، همان کسی که از تمام وجودش برایش نوشت:
«وصیت میکنم...
به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی(ع) میدانم! او را وارث حسین(ع) میخوانم!
کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن و نماینده ۱۴۰۰ سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حقطلبی، و بالاخره شهادت است! آری به امام موسی صدر وصیت میکنم!
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به روی من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرت بینظیر انسانی خود را به ظهور برسانم...»
و روحم؛
دنیای چمران را میخواهد، همان که در مقابل چشمانش کوچک و تار شده بود!
و جانم؛
شیرینی غمهایش و آرامش روانش را، همان غمهایی که برایشان آغوش باز کرده بود!
و اوج پروازش؛
وقتی که حضرت امام درباره این شهید بزرگوار نوشت:
... او با سرافرازی زیست، با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بیهیاهوی سیاسی و «خودنمایی»هایی شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست! او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دلم برای چمران تنگ شده....
جمله ای بود که حضرت امام بعد از شهادت دکتر چمران گفتند :
آخر خرداد یعنی آسمانی شدن دکتر چمران ، مردی که آنقدر خوب بود که هنوز هم نامش نشانه خوی هاست و دلتنگ کننده همه ما!
- ۹۰/۰۴/۰۲
مطلبتان عالی بود.من هم با وجود اینکه هیچ گاه حضور فیزیکی شهید چمران را درک
نکرده ام بیشتر اوقات دلم برای ایشان ودیگر رفقای شهیدشان که از صدر اسلام تا
کنون در راه دفاع وپاداری از دین وکیان اسلام مخلصانه گوش به فرمان ولیشان بوده
اند تنگ می شود و دلم می گیرد.
موفق باشید...
-----------------------------------------------------------------------------------
سپاسگذارم از محبتتان
واقعا بعضی وقت ها آدم با خودت خلوت کند و نگاه به اطرافش بیاندازد میفهمد که چه چیزهای گرانبهائی رو قاب کرده!!! و روی دیوارها نصب کرده ایم و ....