سرباز گمنام

دغدغه های بیسیم چی مجنون
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

اهل دنیا که دل فسرده شوند، سری به‌اندوخته‌های دنیایی و مادی خویش می‌زنند و اینگونه تسکین می‌یابند و از آنچه دارند و اندوخته‌اند احساس شادمانی می‌کنند.

اهل آخرت نیز، آنگاه که محزون گردند سری به بهشتی که با دست و عمل خویش پیش فرستاده‌اند، می‌زنند و دل آرام می‌گردند

 ما که در زندگی این جهانی خویش، اندوخته‌ای نداریم و چون می‌داشتیم رغبتی بدان نبود ما را، و در زندگی آن جهانی نیز، حقیقت خویش از تمنای بهشت و اندوه و خوف دوزخ، عاری کرده‌ایم، چون دل فسرده و غمین و محزون گردیم به کلام پیغمبر بیداری و بصیرت، امام روح‌الله التیام می‌یابیم؛ «...گاهی انسان عاصی و گناهکار بر اثر دوری از حق و کثرت معصیت آنچنان در تاریکی و نادانی فرو می‌رود که دیگر نیازی به وسوسه شیطان ندارد، خود به رنگ شیطان در می‌آید. صبغه‌الله، مقابل صبغه شیطان است و کسی که دنبال هوای نفس رفت و از شیطان متابعت کرد به تدریج به صبغه او در می‌آید...» 

قطره در اندیشه دریا چو باشد واصل است / هر کجا باشی ز فکر دلستان بیرون میا 

ما را بهشتی است زوال ناپذیر در اعماق بصیرت و قوه ادراک نه از آن بهشت‌های صوری و مجازی که اهل دنیا به گمان خود برای خویش ساخته‌اند و نه آن بهشت خیالی که زاهدمآبان جهادگریز در نظر مجسم کنند و به شوق آن، عبادتهای شب و روزشان را بیفزایند!
بلکه از آن بهشت‌ها که فقط از بین دو انگشت اشارت و بشارت « مسیحا امام خامنه ای » رؤیت گردد. از همان بهشت‌ها که هفتاد و دو حواری حسین بن علی علیه‌السلام از بین دو انگشت او دیدند و مراتب یقین افزودند تا فردای عاشورا هزار جان به پای مهر حسین علیه‌السلام فدا کنند

بهشت من حسین علیه‌السلام است ، ساقی پیمانه‌های معرفت و محبت

... آن بهشت که اهل دنیا و زاهدان گوشه نشین داشته باشند، تنها به کار خودشان می‌آید!

بهشت ما همان «الا جمیلا» ست که رمز حیات و بقای شیعیان است...
و آن « الّا « که زینب کبری سلام الله علیها فرمود، همان «الا» در اقرار به توحید است و مبدأ و منبع و مقصد آن زیبایی که فرمود، خود ربّ العالمین است

اما، ما از همان روزی که شیدا شدیم، دیدیم زیبایی‌ها را. و به تماشای معنای « شهید « نشستیم. و به تماشای آن معامله نیکو که با رب العالمین کردند...

خونبهای من جمال ذوالجلال / خونبهای خود خورم کسب حلال

شیدا که باشی، صدای قدمهای حسین علیه‌السلام را می‌شناسی.
دل شیدا باید که صدای قدمهای حسین علیه‌السلام را بشناسد. اگر تو نیز از اهالی شهید آباد عالم باشی، شبی از شبهای هفته‌هایی که از عمرت سپری می‌شود، گذرت به صدای قدمهای حسین علیه‌السلام می‌افتد

و اگر صدای قدمهای محبوب نشناسی، هیچ سحری از روزگاران عمرت میهمان نگاه او نخواهی بود...

همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.» و شفا هم که جز در نگاه حسین علیه‌السلام نباشد

شباهنگام که بگویندمان؛ «إقرأ وارقَه»! و ما بخوانیم خاطرات مقدس را و پر بگشاییم...
چه اهمیت دارد که آن خاطرات، نه از آن ِ من و تو که از آن ِ نیکان و خوبان عالم باشد. مهم آن است که از یاد پریشان ما دور نگردند و ما را ترک نکنند

بخوانیم خاطرات مقدس را و پر و بال بگشاییم. بخوانیم و پر و بال بزنیم؛ «به فجر و ده شب پربار انقلاب قسم، به زوج و فرد و به گل قطره سحاب قسم، به لحظه لحظه کوچ شب از دیار سحر، به انفجار جهانگیر آفتاب قسم، به روح سبز بهاران، به جوشش گل صبح، به قلب تشنه عاشق، به لطف آب قسم، به تاک و تاکنشان و به ساقی و ساغر، به خمّ و خمکده و مستی شراب قسم، به صادقان طریق و به راه سرخ حسین، به هرم خون بهشتی، به انقلاب قسم، به نور مصدر نور و به نور قبل از نور، به نور عشق و دل و دانش و کتاب قسم، به بغض ابر گهربار و خنده بستان، به مخمل شب قدر و به ماهتاب قسم... که تا به راه احد دست و پا نزنی، تو را فتوح نباشد، به فتح باب قسم

...
هماره آرزو می‌کردیم سحری چشم بگشاییم و خود را در وطن مألوف خویش و در آن بهشت وعده داده شده ببینیم! و رنج و حرمان فراق پایان یافته باشد و از این دوری فلک فرسا رهیده باشیم...
آرزویی بود هماره روزگاران ما را؛ محال! که بهشت را نیز به بها دهند و نه به بهانه

و دوری آن وطن مألوف، ما را افسرده دل و غمین می‌ساخت عمری...
نمی دانستیم که باید چشم ببندیم تا آرزویمان محقق گردد. نمی‌دانستیم باید از هر چه غیر «الله» چشم ببندیم و تعلقات خویش را ترک کنیم.
وچون شبی چشم از جهان تعلقات بستیم، سحری نورانی خود را در بهشت دیدیم؛ در جنت‌الانس شهدا! 

و شاید همین سبب آن بود که نام نامی سقای معرفت و محبت بر زبان قلم سالک جاری گردد...
چرا که این روزها بسیار زمزمه می‌کنیم:

« شیدایی او که محرم و شعبان و رمضان نمی‌شناسد... برای او باید هماره شیدایی کرد... تشنگی ما برای نوشیدن از آن جرعه‌های گواراست که سقای کربلا، ساقی آن است...


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سرنوشت ......

خدایا به حق حسین ( علیه اسلام ) و شیداهای حسین (علیه السلام ) م

من می خوام زیبا شهید شم

مثل عاشقا شهید شم

کربلا نشد الهی

مشهد الرضا شهید شم ( انشاء الله .... ) ل

 

  • سرباز گمنام

اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین (ع) نباشد , بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند, می شود به "حسین" ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟دیوانه اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟

حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.a
حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.

پس
هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی . 
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!

من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.
خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.

خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.

و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.

پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.

خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!

ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!

ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!

تو پناهگاه منی!

تو کهف منی!
تو مأمن منی!

وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
ای آنکه :
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم .....
و ... اکنون باز گشته ام.
باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من!

اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!

انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟
خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم رهایم ساز.
خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.

یا رب! یا رب! یا رب!
خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می سزد و از تو آن

" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."

خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.

خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی!

خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.

خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.

خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.

یا رب! یا رب! یا رب!

  • سرباز گمنام