سرباز گمنام

دغدغه های بیسیم چی مجنون
طبقه بندی موضوعی

مادران شهید اسوه باشکوه

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۳۱ ب.ظ

اشاره مطلب تو باید متفاوت از تمام اشارتهایی باشد که به بشارت ختم شدند چون نوشتار تو تنها مطلبی بود که ابتدا بشارت بود و اینک من حقیر با این واژگان نارسا ئ قصار باید آن را اشارتی کنم و در وصف تو بنویسم

اگرچه هفته ها پیش عکس های تو با من سخن می گفتند و هر کدام انگار نشانه ای بودند تا به آنجا که تو مقیمش هستی اما شنیدن صدای مادران شهید برای من که هفته هایی مانند قرن گذشته ، یعقوب شده و به دنبال بوی پیراهنت شبی را نخفته و روزی را آسوده نبودم همان بشارت عظیم بود....

به راستی چه کسی می داند زندگی با شما شهیدان یعنی چه ؟ و چه کسی می تواند بفهمد حضور شما شهیدان را دائم با خود داشتن چیست ؟

گمان نمی کنم جز آنانکه لحظه ای از زندگیشان بی شما نمی گذرد، کسی این معنی را فهمیده باشد و گمان نمی کنم جز آنانکه چشیده باشند جرعه های گوارای (( و ان الراحل الیک قریب المسافه )) را ، راهی به درک حلاوت یاد شما باشد ...

و گفتاری از زبان مادران شهید :

انگار فرسنگها با بوی پیراهنت فاصله یافتم و گمان کردم که هرگز نمیتوانم برای شما مطلبی را بنویسم اما درددل هایی که با شما کرده ام نتیجه داد و حالا به الطاف نگاه شما و رازهایی که عکس هایتان زمزمه می کردند را باید اضافه کرد

از روزهایی که با تو درددل می کردم و از شما خواسته بودم شفیع ما باشید و از اینکه از شما در روایت ها گفته اند 30 نفر را شفاعت می کنید انتظار دارم

در نگاه محزون و غمبار مادرانتان که با من درد دل می کردند و فهمیدم که دردشان نبودن شما نیست ، داغ شما نیست و دروی شما نیست و نخواهد بود بلکه همه آنها آلاله هایی تقدیم رب العالمین کرده اند درد دین است و شکایت از بدحجابیها و فراموش شدن روزگاری که داشتیم، این حرفهای مادران شهید آتشم زد... و شما باور کنید که این آتش گرفتنم استعاره نیست ، آتش گرفتم و سوختم و احساس کردم خاکسترم نیز شعله ور شده است و مادرانتان می گویند مگر بچه های ما زیادی بودند ؟! که باز همون فضاها و رفتارها و بی حجابیها تکرار بشن ؟

و حرفی است کههفته هاست بر دلم سنگینی می کند ... می خواستم به شما بگویم نگاهتان که با من می گفت :

آب بنمایم ز وهم خویشتن                                 رازها دانم بسی زین بیش من

تردیدی به گفتار چشمانتان نداشتم ، اما با خود می اندشیدم که چه ایم در این طریق و که ایم در این معنا؟ کدامیک از پرندگان است در این سیر که این همه از شما جا مانده و جدا مانده ایم ؟ سرگرم شدن به کدام تعلق ، این چنین زمین گیرمان کرده است؟

شاید کمی شرمنده شوم از سخنان مادرانتان ای سبکبالان....

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی