به یاد شهدای گمنام دانشگاه....
به نام شهدای گمنام و برای شهدای گمنام
منم نشسته در کرانههای ناپیدای خوف از رد شدن در امتحان عشق! شمائید ایستاده بر بلندای روشن مقبول شدن از جانب جناب حضرت ربّ العالمین» در شبی که انگار دوزخ و جنت هر دو برابر چشمان من است!
و من سخت دلتنگ شبهای شهرالله میشوم...
مرغ دلم بیقراری میکند برای زمزمههای «الهی اجرنی من الیم غضبک و عظیم سخطک»
و دو چشم نافذ شما، سرگردانیهای مرا صدچندان میکند...
و به هر سو که مینگرم فقط شمائید، ایستاده بر بلندای روشن مقبول شدن از جانب جناب حضرت ربّ العالمین
و دیگر چشمه کلمات من خشک میشوند در تحیر آنچه که میبینم... و صوت شریف و ملکوتی سید مرتضی در هفت توی ذهنم میپیچد که با همان آرامش و سکینه کلامش میگوید «کاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی سیدالشهدا علیهالسلام، یکایک از صلب پدران و رحم مادرانشان پای به سیاره زمین میگذارند و در زیر خیمههای پشمینه و یا در خانههای کاهگلی بزرگ میشوند و خود را به صحرای کربلا میرسانند...»
و باز هم فرهنگ واژگان علمدار روایت فتح به دادم میرسد در تکلم با شما شهدای عزیز و گمنام... آنگاه که آرام و مطمئن میگوید «هجرت، مقدمه جهاد است و مردان حق را سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند. مردان حق را سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند»
مرا بگذار و بگذر!
و قلمم را همان نی هفت بند جدا شده از نیستان معنا بدان که هر چه در آن بدمی از نفسهای ملکوتیات، نالههای حزین از شیدایی تو از آن شنیده خواهد شد...
اگر چه گفتهاند «گر ازین گم بودگی بازش دهند / صنع بین گردد بسی رازش دهند» اما شما رازتان را با من نگوئید که من هنوز گمگشته شبهای سرگردانی هزار در هزار خوف و رجایم. شما با این قلم شیدا راز بگوئید که چونان نی جدا شده از نیستان نالهها خواهد کرد در این پریشانی بزرگ... و گرنه رازگو و رازشنو را میباید که سنخیتی.
و من کجا با شما سنخیتی می توانم داشتن باشم، حال آنکه شما همانهائید که گفته بودید «کسی میتواند از سیمخاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس گیر نکرده باشد » «توان ما به میزان امکانات در اختیار ما نیست، به میزان اتصال ما به خداست»....
و من که مغلوب نفس و بازیهای فریبنده زندگی گشتهام کجا از سیم خاردارهای نفس گذشتهام؟و شما که غالبا فاتح میدان جهاد اکبر نیز بودید، کجا در سیم خارداهای دشمن و نفس گیر کردید؟
سنخیتی نیست میان من، که گمگشته هزاران ساله در میدان جهاد اکبرم و شما که فاتحان دو جبهه جهاد اکبر و جهاد اصغرید...
اما شما مرا و ما را بگذار و بگذر! راز بگوئید...
با این قلم که نی هفت بند دو لبه است راز بگوئید...
بدم در این نی و بگذار نوای نینوا از آن بشنوند اهل عالم مرا آشنا بدان... . که راز مگویید گلزار شهدا را میشناسم...
میدانم که گفتهاند «خاموش که گفتنی نتان گفت / رازش باید ز راه جان گفت» اما شما که جمله جان گشتهای در این معنا و نفسهایتان همه الصاق به عاشورا یافتهاند، یک نفس که در این نی بدمی آتش به عالم خواهد زد و خاکسترمان خواهد کرد...
و میدانم که گفتهاند «راز او گوید که دارد عقل و هوش / چون فنا گردد، فنا را نیست راز» اما شما که دیگر از فنا در فنا و محو در محو گذشتهاید، اگر میخواستید گوشه چشمی به ما قبرستاننشینان عادات سخیف نکنید، رخصت نمیدادید چنین خلوتی را...
و گرنه اینجا زمین است! شما کجا و اینجا کجا؟!
مگر آمدنتان برای دادن اشارتی کوچک به ما تشنهکامان نبوده؟
مگر آمدنتان برای گفتن رازی که از خاک بلندمان کند نبوده؟
مگر شما نیز جزء هفتاد و سومین یار ابیعبدالله علیهالسلام نیستید؟
اگر شما نیز جزء هفتاد و سومین از یاران اویید، باید که چونان او کریم شده باشید ، از کریم جز بخشیدن انتظار نمیرود...
از راز شما، ثقیل و سخت... در شبی چنین عجیب و طولانی که راز شما ثقل آن را دو چندان میکند...
مگر نه که اینجا حساب و کتابش با همه جا فرق میکند؟
مگر نه که اینجا هرگز، دو دو تا، چهار تا نمیشود؟
مگر نه که اینجا عشق هم کوچک مینماید؟!
عجب معنای ثقیلی! مگر از عشق فراتر نیز هست؟!
اگر جز شما بود نشسته در برابرمو در افکارم ، امروز هرگز بر زبان نمیآوردمتان...
یادتان باشد که شما گفتید!
و شما اگر به گفتن راز نیامدهاید، پس به چه کار آمدهاید؟
آخر اینجا زمین است!
شما کجا و اینجا کجا؟!
-------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
ما هم بیقراریم...
ما هم اشتیاق شهادت داریم...
ما هم سر نهادهایم به پای روحالله ثانی «سیدنا الخامنهای» تا بلکه با نثار خونمان در راهش آرام و قرار بگیریم...
ما هم عاشقیم! یاریمان کنید در این بی قراری دلبرای شهادت! ما هم عاشقیم...
- ۹۰/۰۴/۰۹
ممنون از اینکه اژ شدنتون رو خبر دادید ..
بازم از این کارا بکنید
ولی چون میخوام با دقت متنتون رو بخونم میذارم یه وقت دیگه...
میام دوباره...با وقت بیشتر
-------------------------------------------------
سلام بزرگوار
سپاسگزارم از حضورتون در کهف الشهدای ما
دعا بفرمائید